سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رنگین کمان

مگر نگفتی نیا


پس اینهمه تاکید چه بود

که فکر نمیکردم قولت یادت بماند و به دیدنم بیایی؟


آنهم

دقایقی قبل سحر نیمه ی رمضان !

نیمه ی رمضانی که تولد ...


گیجم

هنوز از خوابی که دیدم گیجم


چه شاد میخندی

خدا کند تنهایی هات هم ...


ببخش

مسیر است دیگر

راه دست من نیست

گه گاه فرمان ماشین میچرخد

چرخها راست میروند

کمی بعد از آن کوچه

پدال ترمز فشرده میشود

چند ثانیه ای توقف

انگار ماشین میخواهد نفس تازه کند

و بعد زندگی جریان دارد


و فکر کنم تو هنوز میخندیدی و من مثل همیشه

اشک میریختم !


ببخش مرا

که مریضم

که بیماری ام

غصه دادن توست

ببخش

که حالم

خراب تر از آن است که در باورت بگنجد

ببخش که زندگی ...

ببخش دوستم

مرا ببخش

 

وقتی تو مینوشتی من خواب میدیدم

وقتی تو میخندیدی من اشک میریختم

و این متن و دیشب نوشتم

ولی چون قول دادم به خودم که دیگه عذابت ندم ، نذاشتمش

اما امروز با چیزی که تو نوشتی ...!




نوشته شده در تاریخ شنبه 91/5/14 توسط سارا
درباره وبلاگ

سارا
به دنبال خودم که میگشتم او را یافتم ! چند وقتی است عجیب عاشقم
sj.mashadi@yahoo.com
bahar 20